گلیومای افکار یک دندانپزشک

گلیومای افکار یک دندانپزشک

دل آدمیزاد همچون گنجشک است...روزی هفت مرتبه دگرگون می شود...

موجودی آبانی...با دلی بارانی...انسانی فانی...درجستجوی شادی های آنی...
+۱۵ام و ۳۰ام هرماه انشاءالله آپ میشویم:))

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۹ مطلب با موضوع «خودنویس» ثبت شده است

داشتیم با هم حرف میزدیم.گفت حالت چطوره و اینا...گفتم عااالییی.این روزا خوبم.فقط اگه فلان و فلان و فلان چیزم درست شه عالی تر می شه. گفت دیوونه خداروشکر کن بخاطر سلامتیت.چرا همیشه تو ناراضی هستی؟

گفتم که واسم سلامتی رو تعریف کن. سکوت کرد...بعد همزمان با هم گفتیم که...طبق گفته ی سازمان بهداشت جهانی...بقیشو من ادامه دادم :سلامتی حالت رفاه کامل روحی روانی جسمی مالی اقتصادی اجتماعی و...است و نه فقدان بیماری.پس بنظرم ما سلامتی نداریم:)

گفت بنظرت مثلا رفاه اقتصادی واسه سلامت و شاد بودن اصن مهمه؟ گفتم: درسته که سلامتی جسمی خیلی خیلی مهمه اما بنظرم پول شصت هفتاد درصد حس خوشبختیه...بااینکه من آدم پول پرستی نیستم به این اعتقاد دارم که پول مهمه واسه سلامتی...

بنظر شما پول چقد مهمه ؟اصن مهمه ؟

+امسال 13 آبان متفاوتی داشتم!:)هدیه های متفاوت...فاز متفاوت...

+این کلمه "وطن" یک روز از بین می رود.آن وقت مردم به پشت سرشان ، به ما نگاه می کنند که خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و سر چند خط روی نقشه همدیگر را می کشتیم.بعد می گویند :این ها عجب احمق هایی بوده اند.

جنگ آخرالزمان نوشته ی ماریو بارگاس یوسا

+جمعه رفتیم کوه قلعه رستم!

قلعه رستم

  • ۲ نظر
  • ۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۱
  • ۶۷۸ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

سرکلاس جامعه شناسی سلامت نشسته بودیم.استاد پرسید که بنظرتون سواد یعنی چی؟

هرکس یه چیزی گفت...فکر کنم بیشتر ماها سوادو صرفا خوندن و نوشتن میدونیم.

استاد گفت که بنا به تعریف یونسکو سواد در قرن بیست و یکم شش جنبه ی مختلف داره.

اول) سواد عاطفی: یعنی داشتن یه ارتباط خوب و موفق با اعضای خانواده و همسر:)

دوم) سواد ارتباطی: اجتماعی بودن و ارتباط با دیگران و فعالیت تو جامعه و دوست یابی

سوم) سواد مالی: اینکه بتونیم از پس هزینه های زندگی خودمون بربیایم.بدونیم کجا سرمایه گذاری کنیم.کجا باید پولمون رو خرج کنیم و کجا مقتصدانه خرج کنیم.

چهارم) سواد رسانه ای: از اتفاقاتی که تو کشورمون و تو دنیا میفته باخبر باشیم.بتونیم تمییز بدیم بین اخبار موثق و شایعات...تشخیص منابع خبری قابل اعتماد و به روز بودن اطلاعات...

پنجم) سواد تربیتی : اینکه بدونیم تربیت درست و نادرست چیان...اینکه اگه یه روزی مادر یا پدر شدیم بتونیم بچمون رو درست تربیت کنیم...

ششم) سواد رایانه ای : از پس کارای کتمپیوتری خودمون بر بیایم.حداقلش مدرک ICDL داشته باشیم و به اکسل!ورد!پاورپوینت و امثالهم مسلط باشیم...

یه لحظه فکر کنید...

بنظرتون آدم باسوادی هستید؟

من بعد شنیدن این حرفا حس میکنم بی سوادم...

بقول ابوشکور بلخی...تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم...

+ میم -صاد بهم گفت که: تو یه چیزت همیشه خوبه و اون لبخندته.همیشه نگهش دار.ناخودآگاه به آدم انرژی میده :)

+و امروز کویر...

کویر

  • ۸ نظر
  • ۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۲:۳۴
  • ۹۷۱ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلبِ
اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِهِ
اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاسِ
اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی  وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ...

ستایش و ثنا خدایی راست که بر من وجود خود را شناساند و مرا کور دل رها نکرد.

حمد خدایی را که مرا از امّت محمّد « درود خدا بر او و آل او » قرار داد 

ستایش خدایی را که روزی مرا در دست خودش قرار داد  و آنرا در دست مردم نگذاشت 

ستایش خدایی را که عیب هایم را پوشاند  ومرا در میان مردم رسوا نگردانید ...

+یکی از فانتزیام اینه که مهدی موعود ظهور کنه...و من به چشم خویش مدینه فاضله رو ببینم...لبخند

+دوباره محرم...دوباره عزاداری و سیاهی...دوباره صدای نوحه در کوی و برزن...دوباره اشک یتیمان!دوباره کودک بادکنک فروش سر چهارراه...دوباره نذری های قربت الی الله...

ای روزها عجیب درگیرم...

+ویل المصلین الذینهم عن صلوتهم ساهون الذینهم یراون و یمنعون الماعون...

وای بر نمازگزارانی که در نماز خود را به دست فراموشی می سپارند آنها که ریا می کنند و دیگران را از ضروریات زندگی منع می کنند...(زکات نمی دهند.)

+یه چیزی هست بهش میگن حریم شخصی...آرام

مثل دفترچه خاطرات...مثل موبایل...مثل حرفای شخصی بین دو نفر...مثل مذهبت...

اسلامم خیلی بهش معتقده...محض رضای خدا رعایتش کنیم!کنکاش نکنیم...احترام بذاریم به اطرافیانمون...

اصلا هرکسی تو هر گوشه ای از دنیا میتونه هر فکر و مذهب و عقیده ای داشته باشه...با شرط اینکه حقوق انسانی پایمال نشه...

+حالا بماند که فضولی در مورد بعضی آدما خیلی لذت بخشه.مثلا من بچه که بودم یواشکی دفترخاطره خاهرمو میخوندم...اما الان که فکر میکنم واقعا کار پستیه...بنظرم تو اتوپیای سفید نه موبایلی رمز داره نه خونه ای هشت قفله میشه...نه کسی میخاد به زور تو رو شبیه خودش کنه...

+اللهم ارزقنا السعادت!اللهم ارزقنا یه فکر سالم...

+من قبل از اینکه مسلمان باشم...یک انسانم...

+انسانم آرزوست...

+شاها تویی امیر عالم...جاناااا... تویی تو در خیالم...هرجا پی توام دمادم مولا...

+دعا کنید...شب و روز دعا کنید...

+عازم سفرم...

  • ۲ نظر
  • ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۹:۴۵
  • ۶۵۲ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

+یکم گیجم این روزا...فقط همین...

گاهی

  • ۳ نظر
  • ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۳
  • ۲۱۶۹ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

برای در قله زیستن آمده بود
نه فتح، نه پرچم
که رقیق بود
و همه چیز را
حتی هوا را رقیق می خواست
و بیگانه بود با دامان کوه
پر پرواز نداشت و همسایه آسمان بود
که پرنده باید در آسمان باشد
و او را پرنده نامیده بودند،
بی آنکه او را پری باشد
و پرواز را به درقله زیستن آموخته بود
چهر ه اش خط هزار سالگان داشت
که آفتاب را بی پرده سخن گفته بود
و برف و باد را بی سپر ایستاده بود
و به عمر بشر سکوت را گوش داده بود
پناه فاتحان بود به شبی
میزبان به گرمای آتشی
از گون های رسته در قله ها
و دم کرده از روینده ها در قلب سنگ
و مهمانی که آن شب من بودم
کمی خسته و بیشتر وامانده
که اول کدام قله را؟!
تا کجا توان خواهم داشت؟
دست در جیب کرد و
مشتی قله ریخت روی میز
گفت: بگیر،
فتح تمام قله ها مال تو...  #پویا_بهروان

+ سفری که پونزدهم گفتم به سمت اسفراین بود.خراسان شمالی...فتح قله ی 3080 متری شاه جهان و اولین فتح من ...

عالی بود.من ، بانو ، موفرفری  و غرغرو...یه اکیپ جدا بودیم...غرغرو فقط غر میزد...ولی خب در نهایت فانوس چادری که تازه خریده بود رو بقول خودم کش رفتم و بقول خودش هدیه داد بهم!این لطفش خیلی باارزش بود :دی

اون شب تو چادر...بحثامون...در جستجوی دستشویی!عقب موندن از گروه...خوابیدن تو کیسه خاب...بودن با اون جمع...ارتفاع...قلعه بلقیس...روستای رویین...رودخونه...نیمرو آتیشی...پلو درست کردن موفرفری رو اپی!کل کل با غرغرو...همه اش خوب بود:)

کوه

+بیست و سوم به مناسبت هفته نجوم یه نمایشگاه یک روزه تو پارک توحید برگزار شد.بعد از نمایشگاه و اون داد زدن کذایی سرم بخاطر دودر کردن کمک...

بهش گفتم:چقد خوبه که واسه یه عده مهم باشی...گفت:برای ما هم مهمی!

+شلوغ پلوغ بودن نمایشگاه و آدماش تو عکس واضحه.مگه نه؟

نجوم

+کتاب شازده کوچولویی که واسش هدیه گرفته بودم رو برداشتم که بهش بدم.فک میکردم که قطعا یه نسخه ازاین کتاب رو داره.گفتم ولی خب.این کتاب خاصه!...تو راه از کنار گلفروشی رد شدم.بوی گل آدمو مست میکنه.یادم افتاد نرگس دوست داره.اما الان که فصل نرگس نیست...باز یادم اومد که رز هم دوست داره...رفتم یه شاخه رز گرفتم که مثلا سورپرایز شه...وقتی بهش رسیدم...سورپرایز شدم.ی شاخه رز گرفته بود ...گفت:گفتم الان که فصل نرگس نیست.رز بگیرم...
صحنه ی باهالی بود:))بقول خودش این رزها توجیه نداره...من فکر میکنم مهم توجیه بودنه خود ماست...فکر بقیه مهم نیست اونقدا...

شازده کوچولو گفت :یک روز چهل و سه باااااار غروب کردن افتاب رو تماشا کردم. خودت ک میدونی وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشه از تماشای غروب لذت میبره
خلبان جواب داد: پس خدا میدونه اون روز ۴۳غروبت چققددددر دلت گرفته بود:(

این هم کتاب صوتی شازده کوچولو:)

پارت 1:

پارت2:

+بهم گفت که: ادما مخصوصا مرد ها وقتی طرد میشن همیشه فکر می کنن به خاطر کسی بوده...فکر نمی کنن که شاید کار خودشون بوده:))

  • ۳ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۵
  • ۹۵۰ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

فروردینِ سرد...

۳۰
فروردين

پس کی تمام میشود این فروردین سرد بلاتکلیف...؟

میترسم  آنقدر باقی بماند که اردی بهشت گرم دستانت رادرسکوت نگاهم حل کند...

بهار امسال زمستانی تاریک خاهد شد...اگر...  

#امید_صباغ_نو

سی ام فروردین

شبی سرد:))خوشگذرونی با آسمان مهری ها...پارک توحید!آبمیوه یوسف سر میدون ابوذر:))فلافلی تهرونیا:))الاکلنگ:))شیرینی عربی:))بند امیرشاه و در نهایت ترمینال:))

همش خوب بود:))

+آدم بی دوست به بوته ی گل سرخ بدون گل ماند:))

+دوستانی دارم بهتر از برگ درخت:))

  • ۲ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۹
  • ۶۵۴ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

جوش نزن:)

۳۰
فروردين

خب روزهای زندگیم با سرعت می گذره و واقعا هرکدومش یه رنگی داره...

تو این پونزده روز کارهای مفیدم خیلی کم بود.نمیخام جوش بزنم.خجالتی

اما خب از اتفاقات مهمی که افتاد می شه از جشن وایت روپوش گفت و اردوی بهلگرد بچه های جمعیت پژواک و در نهایت نرفتنم به کویر...گفت.

کیک

+اواخر بخش اندو هم هستم.وازین بابت خوشحالم که انشاالله مچ دردهای شبانه ام تموم خاهد شد.

+دو روز پشت سرهم سورپرایز شدم.روز اول با دسته گلی که سروناز برام آورد.روز دوم هم با جعبه شیرینی انوشه و نازنین واسه روز دندونپزشک...که خودمم یادم نبود بیست و سوم روزمونه:))و بعد هم تبریکات دوستان...سعید جزو بچه هایی هست خیلی خوب تبریک میگه:Dروز پزشکم حتی تبریک میگه...

+جشن خوب بود.از درخت دندون گرفته تا یادگاری نوشتن رو روپوش کفیث دکتر ضمیری...این هم هنرنمایی همکارم دکتر متعلی در این جشن:) رپر اعظم!

میخام اینو بگم رفیق هرچی تو این سال گذشت

صبوری کن ، درس بگیر ، اما فقط جوش نزن

سختی اگر زیاد تو کشیدی توی این کلینیک
بدون که آخرش خوشه ، همکلاسی جوش نزن

همون که گفت دندون بیرجندو واسه رشته بزن
بگیر یه دست لتش بزن ، اما فقط جوش نزن

واحدی افتادی اگر ، نمره ای هم ندادنت
بخون دوباره ترم بعد ، اما فقط جوش نزن

کم کاریه خودت بوده ، تقصیر بقیه نکن
بشین بخون جبران کن و اما فقط جوش نزن

امتحانم اگر نشد ، غم نخور و تقل بزن
حسین و مهتابو داریم ما تو کلاس، جوش نزن

مریض بخش رادیو ، یقه تو هم اگر گرفت
از خدمتت دفاع کن و اما فقط جوش نزن

چپه شد اگه مریضت ، فینت کرد حین تزریقت
دستته جونه آدما ، درس بگیر و جوش نزن

حتی اگه ازون ور لپش، اومد بیرون سوزن
واسه اینده ی‌ کاریت تجربه شه ، جوش نزن

مشکلی پیش اومد اگه ، دانشکده سری بزن
امیدوار به کمک نباش ، اما فقط جوش نزن

دکتر اکبری اگر نبود ، نبود دارالشفا
حالا اگر یه تشرم بهت زد تو جوش نزن

استادای مشهدو ول کن و همینجارو ببین
شفق و بشکارو ببین ، غر نزن و جوش نزن

نسبت به این عواملش هم اگه داشتی سو ظن
ایده بده، نقد بکن، اما فقط جوش نزن

کمبوده امکاناتشم اگر تورو کلافه کرد
لنگ کفش تو بیابونو قدر بدون و جوش نزن

فرزه استنلس استیلتم هم اگر شکست
پولشو که بابات میده ، باکسو بزن جوش نزن

حتی اگه سره لاتکس دعوا شد و بزن بزن
دستکش و از بیرون بخر اما فقط جوش نزن

لابراتوار بردنه دنچرت هم که شد غدقن
یاد بگیر از استادای اهل دلت جوش نزن

واسه فوت عزیزتم ، مرخصی ندن بهت
میدونم نمیشه ولی تو مثل من جوش نزن

خلاصه که رفیقه من هرچی بهت سخت گذشت
واسه خودت شادی بساز ، قوی باش و جوش نزن

این شعر من تموم شدش و راضیتم اگه نکرد
توی دلت فحشم بده ، اما فقط جوش نزن

+شعرش پر از نقد و کنایه بود که فقط همدانشکده ای ها درک میکننش:))

+بهم گفت که:بذار منم یکم استاد اخلاق بشم .اولن غرور خوب نیست به هیچ شکلش و هیچ فازش و در هیچ زمانی

ثانین خیلی وقتا خوبه به سمت یک رویی و یه رنگی و سادگی حرکت کنیم...

+من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

#قیصر_امین_پور

+بریدم...گذشتم... این اهنگ بوی خوش می داد...مخصوصا اونجایی که میگه :خداحافظی رنگ دشت جنوبه...

  • ۲ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۱
  • ۸۵۵ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

مبارک!

۱۵
فروردين

یه جمله ی تکراری:)

سال نوتون مبارک!

از اونجایی که اسفند 29 روزه بود یک ماه نبودم در خدمتتانخنده

این روزها عالیه:)همه چی خوب:)

برخلاف خیلی آدما من درحال حاضر عیدارو دوست ندارم.اینکه بری خونه کسی که سالی یکبار نمیبینیش ...بعد بخوری و بخوری!هی دنبال حرف مشترک بگردی!و بعد باز اونا بیان و بخورن و سکوت حاکم برجمع...اینارو دوست ندارم...

رفت وآمدو باید همیشه داشت.باید همیشه لباس خوب و شیک پوشید.باید همیشه شاد و سرزنده بود.باید همیشه خونمون تمیز باشه.باید همیشه دلامون کریستالی باشه...خلاصه...

موقع تحویل سال بنده به علت مسمومیت در رختخواب به سر میبردم!و سالی که نکوست از تحویل سالش پیداست...

" بیایید سال خوبی را برای خودمان خلق کنیم"
به فکر آمدن روزهای خوب نباشیم!
آنها نخواهند آمد...
به فکر ساختن آن روزها باشیم....
روزهای خوب را باید ساخت.
آرزو می کنم بهترین معمار سال جدید باشیم...

+خوب گفت ...چون گفت:میدونید یه چیزی خیلی مهمه
گاهی وقتا اگر به چیزی اهمیت ندی کمتر آسیب می بینی. اگر انتظار نداشته باشی یکی از شادیت شاد بشه کمتر تو خطرهای بعدش میوفتی. اگر منتظر نباشی تو روز تولدت یکی بهت زنگ بزنه و تبریک بگه کمتر آسیب می بینی. اگر انتظار نداشته باشی به نمایشگاه عکست بیاد، وقتی نیاد کمتر نا امید میشی.
اگر انتظار نداشته باشی برای کسی مهم باشی، کمتر آسیب می بینی.

+ عاشق تو پس از خدا می شدم...

+«انکحتُ...» عشق را و تمام بهــار را !
«زوّجتُ...» سیب را و درخت انار را !
«متّعتُ...» خوشه‌خوشه رطب‌های تازه را
گیلاس‌های آتشی آبــــــــــــــــــــ‌دار را !
«هذا موکّلی...»: غزلم دف گرفت، گفت:
تو هم گرفته‌ای به وکالت سه‌تار را !
«یک جلد...» آیـــه‌آیه قرآن! تو سوره‌ای!
چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را !
«یک آینه...» به گردن من هست... دست توست،
دستی که پاک می‌کند از آن غبار را
«یک جفت شمع‌دان...»؟! نه عزیزم! دو چشم توست
که بردریده پردة شب‌های تار را !
مهریّة تو چشمه و باران و رودسار
بـــــــر من بریز زمزمة آبشار را !
«ده شرطِ ضمنِ...» ده؟! ... نه! بگویید صد! ... هزار!
با بوسه مُهر می‌کنم آن صدهزار را !
لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانه‌وار را !
این بار من به بوسه‌ات افطار می‌کنم
خانم! شکسته‌ای عطش روزه‌دار را !

#سیامک_بهرام پرور

  • ۲ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۵۵
  • ۶۷۷ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

توصیف این روزهای عمرم...

" خوب...خوب...خیلی خوبلبخند"

+ گذر این 15 روز رو متوجه نشدم.از بس خوب بود.

+هفته گذشته آسمان مهر نمایشگاه نجوم برگزار کرد.واسه من که تجربه ی اولم بود هیجان داشت.ولی از بدی روزگار همزمان شدن زمان نمایشگاه با امتحان ترمیمی خیلی رو اعصاب بود.

+یه بار که تابلوی عکس فراژرف هابل رو توضیح میدادم.یاد این افتادم که من کجای دنیام؟با خودم گفتم اگه فرض کنیم کل آب های روی زمین دنیاو موجوداتش باشن.من یک مولکول آب...نههه...یک اتم هیدروژن...نههه...یک الکترون...اونم نههه...من هیچی نیستم...این دنیا اینقد بزرگه آدمی به کوچیکی من اصلا وجودش درش نابوده.خلاصه...من ، تو ، او ، ما و شما هیچی نیستیم!در نتیجه...

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ:)

+دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ / ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که پس از عمر چه ماند باقی؟  / مهر است و محبت است و باقی همه هیچ

+وقتی به بازدید کننده ها می گفتم که این نقاط چیه؟ میگفتن :ستاره!سیاره...

هابل

بعد که می گفتم :این تصویر داره یک مربع با ضلع یک سانتی متر از آسمون به ما نشون میده که هابل طی شیش ماه گرفتش...و هرکدوم از این نقاط یک کهکشانن.حالا فرض کنید که تو این فضای کوچیک از اعماق آسمون این همه کهکشان می بینیم.تو کل آسمون چه همه کهکشان و سیاره مثل زمین وجود خواهد داشت...

بعد خیلیا می پرسین :شما به اینکه جایی مثل زمین وجود داره در دنیا اعتقاد دارین؟

میگفتم :آره!

+کهکشان عشق - محمد نوری بگوشیدش!

+ تجربه جمعیت پژواک تو این روزهای اخیر خیلی انرجی دهنده بود.دوست شدن با بچه هایی که زندگیشون پر از نگرانی و شوق و محرومیت و ...هست.

+وزیر بهداشت داره میاد بیرجند.کل دانشگاه به حول و ولا افتادن که تموم خرابی ها و تعمیرات رو زودتر انجام بدن...خب مهمونمون کم الکی که نیستن.همه چی خوبه...موز و آبمیوه و پذیرایی ها هم آمادست...

فقط اون چیزی که نیست و دیده نمیشه قشر محرومه که من در تعجبم که چطور روستایی که 17 کیلومتر بیشتر از شهرستان اطراف فاصله نداره.آب نداره!گاز نداره!تلفن و آنتن موبایل نداره!مردمش حموم ندارن!خانه بهداشت نداره!پزشک و ماما نداره! و 260 نفر جمعیت داره!

+اینجاست که باید گفت:وزیر بهداشت آمد!خوش آمد!خوش آمد!!!!!

  • ۳ نظر
  • ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۳۱
  • ۱۴۲۵ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

دو هفته اس سعی کردم بصورت هفتگی واسه زندگیم برنامه بریزم.و کارامو یادداشت کنم...حس خوبیه وقتی میرم رو اون کار خط میکشم و یه آخییییش میگم که راحت شدم بالاخره‌...

حتی تفریحات هم برنامه دارن...امیدوارم ادامه پیدا کنه...مطالعه غیردرسی هم گذاشتم...باید کتاب نجوم به زبان ساده رو بخونم.چند روزی هست که حرکت ماه ذهنمو به خودش مشغول کرده...

خلاصه...همه چی عالیه:)

زین پس میخام واسه اینجا هم برنامه داشته باشم...سی ام و پانزدهم هرماه...چند خطی حسب حال مینویسم...

دوست دارم زندگی رو...خوب یا بد.اگه آسون یا سخت...ناامید نمی شم چون ...دوست دارم زندگی رو...

  • ۳ نظر
  • ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۱۳
  • ۶۹۵ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)