گلیومای افکار یک دندانپزشک

گلیومای افکار یک دندانپزشک

دل آدمیزاد همچون گنجشک است...روزی هفت مرتبه دگرگون می شود...

موجودی آبانی...با دلی بارانی...انسانی فانی...درجستجوی شادی های آنی...
+۱۵ام و ۳۰ام هرماه انشاءالله آپ میشویم:))

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

کوهنورد کوچک!شاه جهان فتح می کند:)

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ

برای در قله زیستن آمده بود
نه فتح، نه پرچم
که رقیق بود
و همه چیز را
حتی هوا را رقیق می خواست
و بیگانه بود با دامان کوه
پر پرواز نداشت و همسایه آسمان بود
که پرنده باید در آسمان باشد
و او را پرنده نامیده بودند،
بی آنکه او را پری باشد
و پرواز را به درقله زیستن آموخته بود
چهر ه اش خط هزار سالگان داشت
که آفتاب را بی پرده سخن گفته بود
و برف و باد را بی سپر ایستاده بود
و به عمر بشر سکوت را گوش داده بود
پناه فاتحان بود به شبی
میزبان به گرمای آتشی
از گون های رسته در قله ها
و دم کرده از روینده ها در قلب سنگ
و مهمانی که آن شب من بودم
کمی خسته و بیشتر وامانده
که اول کدام قله را؟!
تا کجا توان خواهم داشت؟
دست در جیب کرد و
مشتی قله ریخت روی میز
گفت: بگیر،
فتح تمام قله ها مال تو...  #پویا_بهروان

+ سفری که پونزدهم گفتم به سمت اسفراین بود.خراسان شمالی...فتح قله ی 3080 متری شاه جهان و اولین فتح من ...

عالی بود.من ، بانو ، موفرفری  و غرغرو...یه اکیپ جدا بودیم...غرغرو فقط غر میزد...ولی خب در نهایت فانوس چادری که تازه خریده بود رو بقول خودم کش رفتم و بقول خودش هدیه داد بهم!این لطفش خیلی باارزش بود :دی

اون شب تو چادر...بحثامون...در جستجوی دستشویی!عقب موندن از گروه...خوابیدن تو کیسه خاب...بودن با اون جمع...ارتفاع...قلعه بلقیس...روستای رویین...رودخونه...نیمرو آتیشی...پلو درست کردن موفرفری رو اپی!کل کل با غرغرو...همه اش خوب بود:)

کوه

+بیست و سوم به مناسبت هفته نجوم یه نمایشگاه یک روزه تو پارک توحید برگزار شد.بعد از نمایشگاه و اون داد زدن کذایی سرم بخاطر دودر کردن کمک...

بهش گفتم:چقد خوبه که واسه یه عده مهم باشی...گفت:برای ما هم مهمی!

+شلوغ پلوغ بودن نمایشگاه و آدماش تو عکس واضحه.مگه نه؟

نجوم

+کتاب شازده کوچولویی که واسش هدیه گرفته بودم رو برداشتم که بهش بدم.فک میکردم که قطعا یه نسخه ازاین کتاب رو داره.گفتم ولی خب.این کتاب خاصه!...تو راه از کنار گلفروشی رد شدم.بوی گل آدمو مست میکنه.یادم افتاد نرگس دوست داره.اما الان که فصل نرگس نیست...باز یادم اومد که رز هم دوست داره...رفتم یه شاخه رز گرفتم که مثلا سورپرایز شه...وقتی بهش رسیدم...سورپرایز شدم.ی شاخه رز گرفته بود ...گفت:گفتم الان که فصل نرگس نیست.رز بگیرم...
صحنه ی باهالی بود:))بقول خودش این رزها توجیه نداره...من فکر میکنم مهم توجیه بودنه خود ماست...فکر بقیه مهم نیست اونقدا...

شازده کوچولو گفت :یک روز چهل و سه باااااار غروب کردن افتاب رو تماشا کردم. خودت ک میدونی وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشه از تماشای غروب لذت میبره
خلبان جواب داد: پس خدا میدونه اون روز ۴۳غروبت چققددددر دلت گرفته بود:(

این هم کتاب صوتی شازده کوچولو:)

پارت 1:

پارت2:

+بهم گفت که: ادما مخصوصا مرد ها وقتی طرد میشن همیشه فکر می کنن به خاطر کسی بوده...فکر نمی کنن که شاید کار خودشون بوده:))

  • ۹۵/۰۲/۳۰
  • ۹۴۵ نمایش
  • مجسمه ی متفکر :)

نظرات (۳)

خلبان جواب داد: پس خدا میدونه اون روز ۴۳غروبت چققددددر دلت گرفته بود:(
خوش بحالت چه جاهای قشنگی میری
  • پوریا بهروان
  • سلام
    ممنونم، از دیدن شعر اینجا خیلی خوشحال می شوم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">