سفر...
چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ب.ظ
من می تونم باهات تو کافه بشینم، بگم و بخندم، باهات ساعت ها قدم بزنم،
درد و دل هات رو گوش کنم و هر کمکی از دستم بر بیاد واست انجام بدم
و در قبال این ها چیزی ازت نخوام، در واقع من می تونم یه دوست خیلی خوب واست باشم،
به شرط اینکه تو هیچ وقت حرف از دوست داشتن نزنی، اینجوری کار سخت میشه!
به نظرم اگه یه روز حقیقتا احساس کنی که خودت رو دوست داری
باید نسبت به خودت و کارهایی که انجام میدی متعهد بشی و دربند اصول خاص خودت زندگی کنی،
چه برسه به روزی که با کسی دیگه حرف از دوست داشتن بزنی،
مسئولیت دوست داشتن خیلی سنگینه.
| قهوه سرد آقای نویسنده / روزبه معین |
+و سفری در راه است...
+ناراحتم که با اسمان مهریا نتونستم برم کویر...
+خوشحالم که دارم میرم کلاس سخت کوشی:))
+عکس های جشن روپوش تازه به دستم رسیده...
+ساعت نه باید میدون قدس باشم...میرسم؟
- ۹۵/۰۲/۱۵
- ۱۱۵۶ نمایش
تو اتفاقا خیلی خوب گوش میدی به حرفای آدم
خیلی هم خوب و جالب حرف میزنی
نگران کویر هم نباش ، مهم دله که باید خوش باشه
دلت خوش رفیق
تنت سلامت